معنی از ایالات کرد ایران

حل جدول

از ایالات کرد ایران

ایل ارکوازی
ایل بریاجی
ایل پنیانشین
ایل توپکانلو
ایل جلالی
ایل جمهور
ایل جهانبگلو
ایل خزل
ایل زرزا
ایل زعفرانلو
ایل زنگنه
ایل سادات
ایل سیفکانلو
ایل شکاک
ایل شوهان
ایل طولابی
ایل قلخانی
ایل کرد
ایل گلباغی
ایل گورک
ایل مافی
ایل ملکاری
ایل ملکشاهی
ایل میلان
ایل هودانلو
الگو:ایلات کرد
ایل‌های کرد ایران

باجلان
بادلانلو
برادوست
بلباس
بیگ‌زاده

پالوکانلو

چمشگزک

خلکی

دهبکری

رشوند
ش
شادلو

طایفه امامی
طایفه خواجه‌وند
طایفه سیاه‌منصور
طایفه گروس

عربگیرلو

مامش
مکری
منگور

نانکولی


از ایالات ایران کهن

قومس


ایالات

کشورها


از طوایف کرد ایران

زنگنه

لغت نامه دهخدا

ایالات

ایالات. (ع اِ) ج ِ ایالت. رجوع به ایالت شود.


کرد

کرد. [ک َ / ک ِ] (اِمص، اِ) کردار که کار و عمل و به فعل آوردنیها باشد اعم از نیک و بد. (برهان) (آنندراج). کار. عمل. فعل. (ناظم الاطباء). کرده. کردار. (یادداشت مؤلف):
پشیمان شد از کرد خود شهریار[هرمز]
وز آن پنبه و جامه ٔ پرنگار.
فردوسی.
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی و بادانش و پاک بوم
بجای آمد از موبدان شست مرد
زدوده روان و خرد را به کرد.
فردوسی.
فضل و کرم کردتوست جود و سخا ورد توست
دولت شاگرد توست جوهر عقل اوستاد.
منوچهری.
چنانکه آدم از کرد خود پشیمان شد
ز کردهای خود امروز ما پشیمانیم.
مسعودسعد.
کرد پیش آر و گفت کوته کن
با چنین گفت کرد همره کن.
سنایی.
هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن
هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم.
سوزنی.
و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79).
ز کرد خویش بی تدبیر گشتم
درین زندان که هستم پیر گشتم.
نظامی.
تو معذور داری به انعام خویش
اگر زلتی آید از کرد من.
سعدی.
|| شغل. || خدمت. || هر فعل خواه نیک و یا بد. (ناظم الاطباء).

کرد. [ک ُ] (اِخ) اصطخری گوید: شهری بزرگ است در ابرقوه و قصرهای بسیار دارد و آنجا ارزانی است. (از معجم البلدان).

کرد. [ک ُ] (اِخ) ابن طاهر مقدسی گوید: قریه ای از قرای بیضاء است و از آنجاست ابوالحسن علی بن حسین بن عبداﷲ الکردی. (از معجم البلدان).

کرد. [ک َ] (معرب، اِ) گردن یا بن آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کقوله و اضرب بحد السیف عظم کرده. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از منتهی الارب).

کرد. [ک ِ] (اِ) دخل. درآمد. مقابل خورد. (یادداشت مؤلف).
- کرد و خورد، تلاش روزانه صرف معاش روزانه. رجوع به مدخل کرد و خورد شود.
- کرد و خورد نکردن، دخل و خرج برابر نیامدن. (یادداشت مؤلف).
- کردی خوردی، دخل به اندازه ٔ هزینه. رجوع به مدخل کردی خوردی شود.


ایالات متحده

ایالات متحده. [ت ِ م ُت ْ ت َ ح ِ دَ / دِ] (اِخ) رجوع به آمریکا و اتازونی شود.

فرهنگ عمید

کرد

قومی‌ آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه، و سوریه به سر می‌برند و به طوایف بسیار تقسیم می‌شوند،
هریک از افراد این قوم،
[قدیمی، مجاز] چوپان،
[قدیمی] چادرنشین،


ایالات

ایالت

فرهنگ فارسی هوشیار

ایالات

(تک: ایاله) استانها جمع ایالت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ایالات

استان، فرما نروایی

معادل ابجد

از ایالات کرد ایران

937

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری